زندگی نامه حاج والی/1


ا عبدالله با نان روضة اباعبدالله بزرگ شد ا

«حاجی والی» موهایش را در بشاگرد سفید کرد، قد کشیدن کودکان بشاگرد را بیشتر حس کرد تا فرزندان خودش را! و با بشاگردی‌ها پیر شد! با بشاگردی‌ها نفس کشید، نشست، برخاست، خورد، خوابید و لب کلام با بشاگردی ها زندگی کرد

 هشت اسفند 1327 مداح معروف محلة دولاب تهران‌، «‌مرشد نصراله»، صاحب اولین فرزند خود «عبداله» شد؛  عبداله با نان روضة اباعبدالله بزرگ شد و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌ای اسلامی ‌گذراند. در دوران تحصیل، اهلِ درس بود و در کنار درس، اهل مسجد و قرآن و دعا... نوجوانی پرتلاش، که با راه‌اندازی «هیئت جوانان حسینی» راهنما و هادیِ بچه‌های محل شده بود.


جوانی که به توصیة پدر، همیشه با وضو بود و اهل قرائت قرآن. چنان وارسته و خودساخته‌ بود که اهل محل او را امین می‌دانستند.


مردی که در دوران ستم‌شاهی به فقر مردم اطراف تهران می‌اندیشید و نیمه‌های شب، به کمک آنان می‌شتافت. در این دوران، یکی از فعّالیت‌های اصلیش، رسیدگی به خانواده‌های ایتام و نیازمند و کمک‌رسانی و پخش ارزاق بین آنها شده بود و در این زمینه، با بسیاری از خیّرین و مؤسسات خیریه ارتباط پیدا کرده بود.


کم‌کم با نزدیک شدن ایام انقلاب، هم زمان با اشتغال در یکی از شعب بانک صادرات، مبارزة سیاسی و انقلابی حاج‌عبداله در جریانات انقلاب به صورت جدّی شروع شد. در یاری مقتدای خود، امام خمینی، به جمع مبارزان علیه رژیم طاغوت پیوست و در بهمن سال 1357 در کمیتة استقبال از حضرت امام قرار گرفت.


هنوز چندی از پیروزی انقلاب نگذشته‌ بود که حاج‌عبداله آنگاه که دید کردستان به امثال او نیازمند است، راهی کردستان شد و با یاری برادران خود، در بحبوحة غائلة کردستان، در دفتر عمران حضرت امام به خدمت در حین دفاع پرداخت.


سال 1361، نقطة عطف زندگی حاج عبداله محسوب می‌شود. در یکی از شب‌های جبهه، دست تقدیر او را با نام «بشاگرد» و محرومیت های شدید این منطقه آشنا ‌ساخت. آشنائیتی که داستانش بسیار جالب است.


با سماجت‌های آقای ملک‌شاهی (معاونت امور استان های هلال احمر)، حاج‌عبداله راضی شده بود فقط برای پانزده روز، جبهة جنگ را رها کند و به بشاگرد برود، اما... می‌دانی که لاجرم راه کمال انسان از میدان جهاد می‌گذرد. و خواست خدا برآن بود تا راه کمال عبداله والی، از مسیر پر پیچ و خم، سخت، و دشوار «بشاگرد» بگذرد. حاج عبداله، خود را وقف جبهه‌ای غریب کرد. بیست وسه سال، «بشاگرد» را مأمن گمنامی خود کرد. و بدون هیچ چشم داشتی بیست وسه سال، نَفَس‌های خود را یکایک، قربانی راه حق کرد. راهی که سختی اش می‌ارزید به شیرینی لبخندِ کودکِ یتیم و گرسنة «جوتی» پوش بشاگردی!


آغاز هجرت بیست وسه سالة والی به بشاگرد، اسفند 1361 بود، که به همراه تیمی برای بررسی این منطقه به استان هرمزگان رفت. جالب اینجاست که در این سفر، سی نفر به سمت بشاگرد حرکت کردند، اما در همان اوایل مسیر با مشاهدة سختی‌ها و خطرات منطقه، اکثر آنها سفر را نیمه‌کاره رها کردند و بازگشتند و تنها حاج عبداله و دو نفر دیگر به بشاگرد رسیدند.


حاج عبداله طی صحبت‌ها و رفت و آمد‌هایی، به امر حضرت امام خمینی ـ که فرمودند: به داد بشاگرد برسید!ـ مسئولیت کمیتة امداد امام خمینی بشاگرد و نجات مردم آن منطقه را پذیرفت. نسیم عشق به امام، دل دریایی عبداله را به تلاطم کشاند. و عشق به امام، سرِّ پذیرش این مسئولیت سخت و سنگین بود. حاجی عاشق و مرید امام بود، حال که معشوق خواسته بود که به داد بشاگرد برسد، بشاگرد معرکة عشق بازی او شده بود. تا به امید لبخند رضایت امام، خود را به آب و آتش بزند.

عید غدیر خم  بر شما  مبارک باد.

عیدغدیر

عید غدیر خم  بر شما  مبارک باد.به همین مناسبت جشن باشکوهی باحضورحاج اقاشمس الدینی در حسینه روستابرگزار میشود.


اعمال شب و روز عيد غدير

ادامه نوشته

حاج اقا مومنی: حاجی می‌گفت جامعه‌ی مطلوب من در بشاگرد این هست که یک روزی جوانان بشاگردی بتواننددر...



سخنرانی حجت الاسلام موئمنی در همایش شیدای ولی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

من صحبت خودم را درباره با حاجی از اینجا شروع می‌کنم که بعضی از دوستان عزیزان دانشجو جوان‌ها و کسانیکه در بشاگرد حضور پیدا می‌کنند این سوال را می‌کنند که چرا حاجی به عنوان یک چهره ماندگار معرفی شده‌اند بعد از 6سال که از رحلت این مرد الهی می‌گذرد یاد ایشان و نام ایشان در خاطرها زنده است جوابی که برای این سوال داریم این هست که حاجی یک فردی بود که حرکتش را براساس ایمان و عمل صالح و ولایتمداری آغاز کرده بود و این سه ویژگی خصوصیات اخلاقی فراوانی را در وجود این شخص بزرگ به وجود آورده بود خصوصیاتی که زیبنده و شایسته یک مدیر و یک انسان خدوم بود آن روحیه‌ی توسل توکل ایشان اخلاص ایشان و خدمتگزاری در شدائد و سختی‌هایی که برای ایشان پیش می‌آمد. ما می‌دیدیم که حاجی با قرآن با توسل به اهل بیت و با تسبیحی که در دستشان داشتند و مشغول ذکر بودند خودشان را آرام می‌کردند و مشکلات را برطرف می‌کردند بحث نماز شب حاجی از کسانی با ایشان چند صباحی زندگی کرده بودند می‌دیدند که حاجی نماز شبش را با تمام خستگی که داشتند ترک نمی‌شد گاهی اوقات می‌شد که ایشان دو مرتبه نماز شب می‌خواندند به ایشان می‌گفتیم حاجی چرا دو مرتبه؟ شب دیروقت بود می‌رسیدند نماز شب می‌خواندند می‌خوابیدند و صبح قبل از اذان صبح هم بلند می‌شدند دو مرتبه نماز شب می‌خواندند وقتی سوال می‌کردیم چرا دو مرتبه می‌گفت اولین بار می‌خوانم به خاطر اینکه خسته‌ام و می‌ترسم یک وقت بیدار نشوم و در هنگام طلوع فجر نماز شب بخوانم خوب یک چنین انسانی طبیعتا یک ویژگی‌های الهی دارد و سنت الهی بر این تعلق گرفته است که اجر و پاداش انسان‌های الهی و شایسته را حفظ کند و اتصال حاجی به خداوند تبارک و تعالی موجب ماندگار شدن حاجی بود.

از ویژگی‌های مدیریتی حاجی جامعه نگری و اینکه فراتر از زمان و اقتضاعات زمان فکر می‌کردند و کار می‌کردند ما این را در حاجی دیده بودیم اینطور نبود که حاجی بگوید وظایف محوله‌ی به من فقط در چهارچوب خدمت رسانی و در مقوله‌ی مسائل معیشتی باشد هرجایی که مشکلی را می‌دیدند و نیازی را می‌دیدند عزم خودشان را جزم می‌کردند برای اینکه بتوانند آن مشکل را برطرف کنند و آن نیاز را برآورده بکنند در باب جاده و راه‌های مواصلاتی که اولین مشکلی بود که حاجی با آن مواجه بود و هر کس دیگری که می‌خواست در بشاگرد کاری بکند با مشکل جاده و راه روبرو بود خوب حاجی قدم برداشت نگفت وظیفه‌ی اداره‌ی راه است. در مقوله‌ی مدرسه سازی و جذب معلمین به آن خطه و تلاش و کوشش فراوان برای اینکه بتواند آسایش نسبی معلمین را فراهم بکند تا اینکه با خاطر جمعی در آنجا مشغول تدریس باشند قدم برداشت نگفت وظیفه‌ی آموزش و پرورش هست در مقوله مسجد، حسینیه و جاهای مختلف راه‌های مختلف کارهایی که ما می‌بینیم که در بشاگرد صورت گرفت به خاطر این بود که حاجی جامع نگر و فراتر از اقتضاء زمان خودش فکر می‌کرد آینده نگر بود دوراندیش بود لذا وقتیکه آن همه زحمتی که کشیده بود جاده، مدرسه و کارهای دیگری که انجام داده بود وقتی در کنار ایشان می‌نشستیم و صحبت می‌کردیم حاجی می‌فرمود که جاده و مدرسه و مسجد و حسینیه این نوع کارها کار من بود که انجام دادم اما مسائل فرهنگی و تربیتی با شماست لذا همین تفکر حاجی بستر حضور روحانیت را در بشاگرد فراهم کرد حاجی می‌گفت که این امکانات فیزیکی و این مسائل مادی اگر آن محتوا و آن معنویت و مسائل فرهنگی نباشد زحمات ما بیهوده است زحمات ما اثری ندارد ما همه‌ی هدفمان برای این هست که بتوانیم عزیزان به شاگردی را از نظر فرهنگی و تربیت دینی و عمق بخشی به باورهای دینی‌شان پیشرفت بدهیم و رشدشان بدهیم و بر همین اساس بود که در زمینه‌های مختلفی من جمله گسترش فرهنگ قرآنی بحث گسترش فرهنگ قرآن در بشاگرد که الان ما شاهدش هستیم در تابستان‌ها حدود پنج هزار-شش هزار دانش آموزان مقطع ابتدایی به طور فراگیر سر کلاس‌های قرآن نشستند خوب یک زمانی در این حد نبود اگر در بشاگرد قرآنی تلاوت می‌شد منحصر به یک عده خاصی بود آن هم با روش خودشان اما الان الحمدالله می‌بینیم که خیلی رشد کرده است. حاجی خیلی حمایت می‌کرد من یادم هست که بعضی از دوستان یک وقت نظراتی داشتند در رابطه با کارهای قرآنی حاجی می‌آمد محکم می‌ایستاد حمایت می‌کرد کمک می‌کرد و اگر یک مقدار سست می‌شدی ایشان انتقاد می‌کرد پیشنهاد می‌کرد تشویق می‌کرد خوب این الان هست الحمدلله این زمینه‌ای که فراهم شده است. دانش آموزان به شاگردی از خودشان مربی قرآن تربیت شده است و الان در سرتاسر بشاگرد در هر روستایی که ما برویم یک مربی قرآنی هست حالا نمی‌گوییم که در حد خیلی عالی ولی به هر جهت می‌تواند قرآن را نشان بچه‌ها بدهد یادشان بدهد در بحث تبلیغ دین که از همان ابتدا زنده یاد حاج عبدالله با بنیاد شهید محسن مهاجر ارتباط برقرار کرد و آمد عین عبارت‌هایی بود که خود حاجی می‌فرمود می‌گفت من خدمت حاج آقای مهاجر رسیدم و گفتم که ما در یک منطقه‌ای هستیم با این خصوصیات و با این ویژگی‌ها مشغول فعالیت هستیم و نیاز به روحانی داریم و حقیقتش هر روحانی را هم نمی‌توانیم ببریم بشاگرد به هر جهت ممکن است افراد بیایند آشنا نباشند صحبتی بکنند و مسائلی پیش به یاد دلمان می‌خواهد روحانیونی که شناخته شده باشند ولایتمدار باشند مشکلی یک وقت خدای نخواسته در صحبت‌هایشان ایجاد نشود پخته باشند و از همان سال 67 حاج آقای مهاجر دوستان طلبه را فرستاد و تا الان الحمدلله بحث تبلیغ و مبلغین در بشاگرد به طور فراگیر می‌باشد. آن زمان که دوستان و حاج آقای مهدوی که از طرف اصفهان یا قم روحانی اعزام  می‌کردند من یادم هست حدود شصت نفر مبلغ را ما می‌بردیم ولی الان به جایی رسیده است که ما شاید حدود پنج نفر شش نفر مبلغ ببریم از قم و اصفهان طلاب خود حوزه علمیه بشاگرد دارند تامین می‌کنند در دورترین نقطه‌ها تبلیغ و آموزش مسائل دینی و برگزاری کانون‌های فرهنگی توسط طلاب حوزه علمیه بشاگرد اعم از برادر و خواهر این‌ها جامع نگری و فراتر از زمان دیدن حاجی بود حاجی نیامد همان موقع را ببیند حاجی این طرز تفکر را داشت می‌گفت ما می‌خواهیم سرباز برای امام زمان (عج) درست کنیم ما مانده بودیم یعنی چه سرباز می‌خواهیم سرباز برای امام زمان (عج) درست کنیم حاجی می‌گفت جامعه‌ی مطلوب من در بشاگرد این هست که یک روزی جوانان بشاگردی بتوانند در عرصه‌های مختلف، کارهای بشاگرد را بعهده بگیرند و الان بیشتر معلم‌های بشاگرد دانش آموزانی هستند که در همان بشاگرد درس خواندند فارغ التحصیل شدند خودشان معلمند مدیریت‌ها را بعهده گرفتند و کار و تلاش و کوشش  می‌کنند در مقوله حوزه هم که تمام کارهای فرهنگی و تربیتی جوان‌ها و نوجوان‌ها را طلاب عزیز که در بشاگرد مشغول هستند دارند استفاده می‌کنند و تبلیغ می‌کنند اینطور حاجی فکر می‌کرد. خوب یک مسئله‌ی دیگری که اینجا مطرح است حاجی یک زمانی وقتی دوستان دوریشان جمع شدند و صحبت از ماندگاری در بشاگرد بود این عبارت را گفت که من می‌خواهم این عزیزان بشاگرد بتوانند در عرصه‌های مختلف خدمت بکنند نه اینکه فقط در خود بشاگرد بلکه در استان نیز فعالیت داشته باشند .جناب آیت الله نعیم آبادی می‌فرمودند عزیزان بشاگردی پشتوانه شیعه و ولایت در استان هستند اینطور فکر می‌کردند خوب نکات دیگری هم بود که به هر جهت وقت تمام شد امیدوارم که همه‌ی عزیزان اعم از جوان‌ها، بزرگ‌ترها بتوانند این زندگی و روش‌ها و شیوه‌های مرحوم حاجی را الگوی خودشان قرار بدهند و بر همین اساس کار خودشان را ادامه بدهند.